جدول جو
جدول جو

معنی مصیبت زدگی - جستجوی لغت در جدول جو

مصیبت زدگی
ماتم زدگی، در رنج و بلا بودن
تصویری از مصیبت زدگی
تصویر مصیبت زدگی
فرهنگ فارسی عمید
مصیبت زدگی
گزند دیدگی، سوکواری در رنج و بلا بودن، ماتم زدگی تعزیت داری، بدبختی بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
مصیبت زدگی
((مُ بَ زَ دَ))
در رنج و بلا بودن، ماتم زدگی، بدبختی، بیچارگی
تصویری از مصیبت زدگی
تصویر مصیبت زدگی
فرهنگ فارسی معین
مصیبت زدگی
تعزیت داری، عزاداری، داغدیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصیبت زده
تصویر مصیبت زده
ماتم زده، در رنج و بلاافتاده، بدبخت، بیچاره
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ / دِ)
ماتم زده. (ناظم الاطباء). ماتمی. سوکوار. عزادار. مصیبت دیده. (یادداشت مؤلف) : تضجیع، مصیبت زده ساختن. (منتهی الارب) ، بدبخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رنجور، سوکوار، بد آورده در رنج و بلا افتاده، ماتم زده (بسبب فوت خویشاوند یا دوستی صمیم)، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیبت زای
تصویر مصیبت زای
موژان اندوه زای رنج آفرین
فرهنگ لغت هوشیار
داغدار، سوگ نشین، سوگوار، ماتمزده
فرهنگ واژه مترادف متضاد